آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

خراب کاری های آرشا

عزیزکم داری هر روز بزرگتر میشی و داناتر و کنجکاوتر! وقتی نگات میکنم باورم نمی شه که تو همون آرشا کوچولویی هستی که موقع شیر خوردن چونت اونقدر ناز میلرزید... خدایا... چه زود دارن این روزا میگذرن!!! دارم نهایت سعیمو میکنم که قدر این روزا رو بدونم و نذارم که خستگی جلوی لذت بردن از بزرگ شدن فرزندمو ازم بگیره امااااااااااا آخه مامان خیلی شیطون شدی و گاهی دیگه کم میارم و بابا که میاد کلی گله میکنم و مینالم اول از خراب کاریهات بگم: اول از همه که اینقدر این ریموت تی وی بدبخت رو میبری و صاف میکوبی رو سرامیک که یه مدت بود همش از توش صدای تق تق میومد و بعدش کلا از کار افتاد وقتی بابا برد داد برای تعمیر گفت بازش که کردن...
23 آذر 1391

آرشا از دیوار راست هم بالا میره!!!

ورووجک آتیش پاره شیرینه من 9 ماهه شدی و .... اگه بدونی چه بلایی شدی!!!!! اوووووووووووه... قبلنا شنیده بودم که میگن فلانی بچش از دیواره راست بالا میره اما میگفتم حرفه! اما حالا میبینم نخیررررر حقیقته. از اونجایی که شما به سرعتع نور از همه جا میکشی بالا در صدد جمع کردن همه وسایل خونه براومدیم که ناگه دیدیم بلههه آقا آرشا حتی نیاز به چیزی برای بلند شدن هم نداره از دیوار راست میگیره و بلند میشه!! و البته بعدش در همون ناحیه گیر می افته و جیغ سر میده! حرفایی که آرشا بلده بگه: ماما بابا (هر وقت عشقش بکشه) دد آب هام هام به به ( گه گاه) نه (زمانی که عصبانی بشه) و البته دعوا کردنه بقیه وقتی کفرشو دربیارن! ...
11 آذر 1391

آرشا و تعظیلات حسینی

این چند روز که تعطیل بود من و بابا و آقا آرشا حسابی خوش گذروندیم.   روز 5 شنبه رفتیم بیرون و خرید لباس برای بابا و از اونجا رفتیم رستوران برای شام. میز کناریمون هم یه دختر هم سن و سال آرشا داشتن که با خودش همین جور نق میزد وقتی آرشا صدای نینی رو شنید شروع به جواب دادن کرد البته با صدایی وحشتناک بلند  که همه رستوران رو پر از خنده کرد و ساعت از 9:30 شب هم گذشته بود که برگشتیم خونه. از اونجایی که اصولا آرشا ساعت نهایت 9 میخوابه اون روز عیدش بود و موقع برگشت تو ماشین اونقدر خندید که همه غذاشو هم بالا آورد!!! آخه مامان دیر خوابیدن اینقدر ذوق داره؟؟ روز جمعه هم ناهار خونه زری مامان بودیم و بعد از ناهار بابا برگشت خونه که لالا کنه...
5 آذر 1391

مامان مریض شده

نفسم قشنگم ببخشید نتونستم برات بنویسم. مامان چند روزه که بدجوری سرما خورده دعا کن زود خوب بشم و بیام برات مفصل بنویسم
3 آذر 1391
1